دیکشنری
داستان آبیدیک
زد و خورد
english
1
general
::
fight, skirmish, brawl, scuffle
transnet.ir
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
زخم زبان زدن
زخم شدن
زخم شده
زخم گلوله
زخم ناپذیر
زخم نیش
زخمآماسدار
زخملکه
زخمناک
زخمه
زخمه ای دست چپ
زخمه ای ناخنی
زخمی کردن
زد و بند
زد و بند کردن
زد و خورد
زد و خورد کردن
زداگر
زدای
زدایا
زدایش
زدایش با هوا
زداینده
زدگی
زدن
زدن توپ
زدنی
زدو
زدوخورد همگانی
زدودگی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید